کیاناکیانا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

کیانا، عشق مامان و بابا

خرید تل و گل سر 91/05/24

نفس مامان:  امروز ظهر با خاله کتی رفتم بازارچه و برای شما یک دونه تل آبی کشی به اضافه کش های رنگی کوچولو کوچولو خریدم. خونه که رسیدم از ذوقم با کمک خاله کتی موهاتو با کش سبز فسفری مثل گوجه بالای سرت بستم. مثل ماه شدی مامان. تازه امروز یه کار دیگه هم کردی مامانی.... اون هم این بود که وقتی که خونه مامان فائقه توی کریرت نشسته بودی، اون عروسک ماریه که به دسته کریرت وصل بود، دستهای کوچولوت رو بلند کردی و عروسک هاشو گرفتی. خیلی برام جالب بود. یاد اون روزایی افتادم که شما تازه به دنیا اومده بودی و وقتی شما رو تو کریرت می گذاشتیم به بابا ایمان می گفتم: کی می شه کیانا عروسک های کریرشو بگیره؟؟؟؟  خانم طلا، روزها به سرعت سپری می شن. از ...
2 اسفند 1391

آشنایی با آقای دکتر متواضع 91/05/18

دختر نازنینم، طی این چند روز گذشته خیلی ریفلاکس داشتی و فکر من و بابا ایمان رو حسابی مشغول خودتون کردی و بالاخره تصمیم گرفتیم که دکترتو تغییر بدیم شاید تاثیری بر این حال شما داشته باشه و با کلی پرس و جو با آقای دکتر متواضع آشنا شدیم. عصری که بابایی از سر کار اومد، سه تایی رفتیم مطب ایشون و با اجازه شما از ساعت 5:30 اونجا بودیم تا ساعت 9:50 که نوبتمون شد. آقای دکتر بعد از گرفتن شرح حال و کارهایی که از زمان تولد شما انجام دادیم گفتند که: از نظر من گوارش کیانا کاملاً سالمه و بیشتر از دارو به صحبت نیاز داره. و با این حال برای نازگلم سونوگرافی نوشتند که فرداش رفتیم بیمارستان دی و انجام دادیم و نتیجه رو برای آقای دکتر بردیم و خدارو شکر از 10 دقیقه...
2 اسفند 1391

رویدادهای بهمن ماه 91

یکی از مهمترین اتفاقهای این ماه مسافرت سورپرایزی به رامسر بود که توسط بابا ایمان و عمو یزدان و عمو سامان از چند ماه قبل برنامه ریزی شده بود که حسابی هم بهمون خوش گذشت. ناگفته نماند که مامانی تو نوشتن وبلاگتون این ماه خیلی تنبلی کرده. ببخشید خوب ولی چند تا عکس از این ماه می گذارم که دیدنشون خالی از لطف نیست. نفس مامان که کلی خوش روئه تاریخ 2 بهمن ماه 91 عاشق اون انگشتاتم من تاریخ 3 بهمن ماه خونه دایی حسن و خاله فریده 26 بهمن هتل بام سبز رامسر کیانا بغل مامانی هستی و برای اولین سوار تله کابین شدی عزیزم یک روز سرد در محوطه هتل بام سبز کیانا در اوج بازی توی کلبه ساعت از نیمه های شب هم گذشته آخرین روز سفر (انقد...
30 بهمن 1391

رویدادهای دی ماه

شنبه 16 دی ماه 91 دختر مامان، دیشب شب سختی رو گذروندی. انگار کمی حال ندار شدی. عصری می خواستیم بریم دکتر متواضع که خانم شیخان گفتند مطبشون خیلی شلوغه و فردا بریم. خدا کنه که تا فردا بهتر بشی عزیزم. شبهای خیلی سختی رو من و تو بابایی می گذرونیم. شما تا صبح چند بار بیدار می شی و حسابی بد اخلاقی می کنی. ولی با همه این حرفها من و بابا ایمان عاشق شمائیم.   یکشنبه 17 دی ماه 91 امروز وقت دکتر متواضع داشتی دخترم. دو سه روزیه صبحها که از خواب بیدار می شی کمی سرفه می کنی. صبح کمی تب داشتی که با قطره استامینوفن بر طرف شد. شوفاژمون هم متاسفانه خراب شده و خونمون حسابی سرد شده ولی وقتی همسایه مهربونمون (خانم فرجی) متوجه شدند، برامون بخاری برقی...
18 دی 1391

اولین شب یلدا

یه روز مونده به شب یلدا، خانم فرجی عزیز با آرامه جان مهربون آومدند خونمون و برای شما یلدائونه آوردند. خیلی کارشون قشنگ بود و کلی به من مزه داد. برای شما کیک خرسی پخته بودند به همراه یک ظرف میوه، یک ظرف آجیل، چند شاخه نبات، یک دونه کارت تبریک به اضافه یک تل و پاپوش که خودشون بافته بودند مامانی. دلم به حضورشون گرمه. خیلی به من و شما محبت دارن. شب یلدا خونه مامان فائقه و بابا علوی دعوت داشتیم که مامان آذر و بابا جواد، خاله آزاده و عمو پیمان، خاله کتی، دایی علی و خانم و آقای جلیلی هم دعوت داشتند. مامان فائقه هم مثل همیشه یک میز خیلی خوشگل با کلی چیزهای خوشمزه چیده بودند. از شما هم چند تایی عکس گرفتیم که یکی از یکی خوشگل تر شده بود.  قرب...
2 دی 1391

هوراااااااا بالاخره چهار دست و پا شروع شد

دخترم چند روزی بود که حسابی داشت سعیشو می کرد که خودشو به هدفش که حالا هر چی می تونست باشه (گرفتن اسباب بازیش روی زمین، رسوندن خودش به مامان یا بابائیش و ...) برسونه. دختر مامان عاشق میز تلویزیونه و با تمام وجودش سعی می کنه که کشوهاش رو بیرون بکشه ولی هنوز موفق نشده. فکر کنم با شروع این داستان تازه کار من و بابایی شروع می شه و بیشتر از قبل باید مراقبش باشیم. این هم چند تا عکس از اولین روز 4دست و پا رفتن نازدونه ی مامان و بابا ...
11 آذر 1391

حال و احوال کیانا در اوایل آذرماه

خانم طلا شبها خیلی بد می خوابی و تا صبح تقریباً سه بار از خواب بیدار می شی. اون هم با گریه های شدید. انگار باز می خوای دندون در بیاری عزیز دلم. یه جورایی لثه هات سفت شده و دندون نیش هات (ردیف بالا) مشکوک می زنن. دخترم برنامه غذایی شما این روزها به این صورته: صبح ها 150cc شیر میخوری و تا ساعت 11 می خوابی بعد از خواب هم یک کاسه حریره بادوم+یک عدد زرده تخم مرغ آبپز+ آب جوشیده موقع خواب حدودای ساعت 12:30 دوباره 120cc شیر بعد از بیدار شدن برای ناهار حدود 15 قاشق مرباخوری سوپ ماهیچه یا مرغ + آب جوشیده+ کمی ماست دوباره موقع خواب 120cc شیر میان وعده عصر هم 3عدد بیسکوئیت مادر+ یک دونه خرما+ آب جوشیده بعضی وقتها هم به جای بیسکوئیت موز ن...
8 آذر 1391