کیاناکیانا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

کیانا، عشق مامان و بابا

19 ماهگی خانوم طلا

1392/7/9 2:14
نویسنده : مامان لیلی
778 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نازم... 19 ماهگیت مبارک 

اول اینکه می خواستم یک معذرت خواهی درست و حسابی ازتون بکنم مامانی به خاطر اینکه نتونستم چند ماه بیام و از شیرین کاری هات برات بنویسم عسلم.

ماه پیش یعنی 18 ماهگیت، ماه خیلی سختی برای ما(مامان و بابا) بود به خاطر اینکه 2 تا اتفاق بد افتاد یکی: سفر شمال به همراه مامان آذر و بابا جواد بود که رفتی دریا و مبتلا به یک ویروس خیلی بد شبیه به آبله مرغون شدی و 24 ساعت تب داشتی و دومی اینکه: بعد از تزریق واکسن 18 ماهگیت که در تاریخ 24 شهریور زدی، تب بدی کردی و بی اشتها شدی و ویروس های عجیب و غریب اومدن سراغت عزیزم و چند روز بعد 48 ساعت بی وقفه تب داشتی و رفتیم بیمارستان دی و طبق معمول سراغ دکتر متواضع که من لقب دکتر قریب زمان رو بهشون دادم و گفت در هیج جای دنیا واکسن سه گانه و MMR رو با هم نمی زنند و این کار فقط در ایران عزیز انجام می شه و این ویروس هم از عوارض واکسن هست و مجبور شدند برای شما آنتی بیوتیک تجویز کنند و من و بابایی کلی غصه خوردیم. راستی آقای دکتر گفتند که می تونیم بهتون از این به بعد شربت sanestol آهن دار بدیم و من کلی شاد شدم. از همه ی این حرفها که بگذریم دوست دارم برات بگم از حال و احوال این روزات که خیلی نمکی شدی نفسم

1) عاشق یخ هستی. وقتی می ریم خونه مامان آذر می ری دم سایدشون و می ایستی و الکی گریه می کنی و دل همه رو می بری و در نهایت یخت رو می گیری. من نمی دونم آخه اون دستهای کوچولوت یخ نمی زنن؟؟؟

2) چند ماهی هست که متاسفانه مهمون اتاق خواب مامان و بابایی و تا صبح همچنان یکی دوتا شیشه شیر می خوری و من کلی نگران مرواریدهات هستم عزیزم

3) یک کار جالب که یکی دو روزه می بینم انجام می دی اینه که موقع غذا خوردن به عروسکت و انگشتهای پات غذا می دی و با زبون خودت باهاشون حرف می زنی و من ضعف می کنم برات.

4) راستی ... به همه می گی مامی حتی به بابا جواد و بعد بابا جواد میگه: مامی هفت جد و آبادتهچشمک 

4) دوست داری فقط با لیوان شیشه ای آب بخوری که توش رو ببینی

5) هرچی بهت می دم که دوست داری مثل شکلات، یخ، انگور و ... سرت رو تکون می دی و میگی مسی

6) عاشق بازی هستی و دوست داری وقتی یه کار با مزه می کنی همه تشویقت کنند و به همه تک تک نگاه می کنی که برات دست بزنند

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دوست دارم چند تا عکس بگذارم از این چند وقته گذشته

تیر ماه 92 یک روز جمعه و یک صبحانه ی سر فرصت

 

خامه خوری 

مرداد ماه 92 دخترم یک دوسته با مزه تو پارک پیدا کرد که دقیقا هم سن بودند 

این هم چند تا عکس با دوربین عمو امید (مرداد ماه 92)

 

 

 شهریور ماه 92 پارک دلاوران

 مهر ماه 92 عسل مامان به همراه در دری ها در پارک ولنجک

 این عکس که داستان داره... کیانا اصرار داشت که به شایان کوچولو شیر بده. دهنشو ببین آخه

 خلاصه که ماه دونه ی مامان و بابا، روز به روز خواستنی تر و گل تر می شی و من همچنان دلتنگ حتی روز قبلت می شم.قلب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

جیران بخشنده
9 مهر 92 15:09
قربونت بشم عکسات خیلی خوشگل بودن


ممنون جیران عزیزم. لطفا شما هم آدرس وبلاگتونو بگید که ما هم سری به شما بزنیم
بابایی
10 مهر 92 14:49
الهی قربونت بره بابایی. اینقدر زود داری بزرگ داری میشی که نگو... دلم واسه اووون بوووسای خوشمزت تنگ شده.


ممنون بابا ایمان جون
جیران
14 مهر 92 14:45
سلام خاله جون من وبلاگ ندارم ببوسید این دختر ناز رو